من معمولا بهخاطر خود تماشاخانه به تماشاخانه میروم نه بهخاطر نمایشها، و نه با فکر رفتن به تماشاخانه برای دیدن ساختهی جدید یک کارگردان بخصوص. من مایلم اثر سبک کارگردانی و سبک متداول اجرا را روی گروه نمایش ببینم نه یک اجرای تک بااحترام به اصل اثر، و این فقط بعد از آن که ببینم چگونه یک عمل و عمل بعدی در آن نمایش به ترتیب انجام میشوند حاصل میشود.
من نحوه ای که هنرمندان در جهان کمدی اجرا می کنند را تحسین میکنم، اما مصیبت های آنها حوصله سربر، سنگین و خوابآور است. اریک راف در ساختمان کمدی- فرانسز رومئو و ژولیت را به گرهخوردن دو آدم عصبی مایل به خودکشی تبدیل کرد، در حالی که نمایش شب بیستماش (اثر شکسپیر) سرگرمکننده و دقیقا به سبک استانیسلاوسکی بود. روی هم رفته سبک بازیگری بریتانیایی قویتر و جلب توجه کنندهتر است در حالی که سبک بازیگری فرانسوی در زندگی بخشیدن به احساسات روزمره روی صحنه بسیار خوب است و…
در عطرسازی نیز این گونه است اول و در درجه ی نخست من تلاش کردم تمام سبکهای یک برند را بفهمم: چه نوع موادی به طور مستقیم استفاده شدهاند؟ عملکرد برند در رسیدن به این عطر چگونه بوده است؟ چه تصوری در جریان کار خلق شده است؟ و چه چیزی به عنوان مشخصهی حیاتی، الزامی و نهادین آن عطر بیشترین اهمیت را دارد؟ چه نوع نقش اصلیای توصیف شده است و برند تلاش می کند به چه صفتی در مشتری متوسل شود؟
بهاصطلاح فروشگاههای اشراف زادگان تاریخی در دنیای عطرسازی امروز خیلی پرجمعیت نیستند. تنها چند عدد برند برتانیایی و چند عدد برند ایتالیایی و فقط همین. آنهایی که واقعا جز دستهی اشرافاند، توانااند اصل و نسبشان در چند کشور را دنبال کنند، واقعا به دنبال اجناس موجود برای عموم یا فشن مد روز که دائما در حال پیشرفت است نیستند. آنها سبک عجیب و قدیمی خود را ادامه میدهند و پولشان را خرج سنت، اصالت، عشق به سرزمین و تاریخش میکنند.
داخل سنت ماریا نولا: باجهی عطرها و صابونهای عطری
من واقعا به این نحو نزدیک شدن را دوست دارم. پس از آنجا که حقیقتا تعداد کمی اشراف زاده در جهان باقی مانده است، دیر یا زود من و سنت ماریا نولا مقدر به ملاقاتیم. کلیسای سنت ماریا نولا،فروشگاهی که از روی آن نامگذاری شده است در یک طرف خیابان بنا شده است (طرفی که سمت قسمت راست کلیسا است)
چیزی قدیمیتر از این در صنعت عطرسازی اروپا وجود ندارد. داروسازی دومینکن در میدانی که به نام کلیساست در فلورانس در سال ۱۲۱۱ افتتاح شد و اولین عطر به معنای واقعی معروف در سال ۱۵۳۳ برای کاترین دو مدیچی (ملکه ی فرانسه) ساخته شد. (آنها هنوز این عطر را تحت عنوان L’Aqua di Santa Maria Novella یا شناخته شده با عنوان Santa Maria Novella Classica تولید میکنند.) در حالی که آخرین محصول آنها در ۲۰۱۷ پخش شد. ( با نام Aqua di Colonia Lana)
من بسیار مشتاق بودم که خود را با تمام عطرهای قدیمی، مرتب کردن آنها یکی پس از دیگری، تعقیب کردن اثر آنها در جهتگیری به سوی منشا بوی عطر آشنا کنم و تنها بعد از آن این بازدید را شروع کنم، اگر چه من تصمیم گرفتم به جای آن چهار عطر را به طور شانسی انتخاب کنم و بازدید را با آن ها شروع کنم. گاهی عمومیت دادن و نتیجه در آینده اتفاق میافتد.
من وقتی برای بار اول ملوگرانو Melograno را امتحان کردم، توی ذوقم خورد. شدیدا تند و شیرین بود. تا اندازهای ناخوشایند بود. فرورونده در بینی، مانند عطر های دهه ی ۸۰ میلادی ( اگرچه این عطر حداقل دو دهه قدیمیتر از این بود) و تا اندازه ای بدون لک.
در حدود ۲۴ ساعت بعد، من عمیقا و دیوانهوار عاشق این بو شده بودم و هدفم خرید یک بطری کوچک پر بود. این نشان میدهد، من حتی متوجه نشدم چه زمان و چگونه این اتفاق افتاده است. همان حالتی است که در برخی لحظات متوجه میشوید که بیشتر و بیشتر میخواهید… یا شاید یک چیز دیگر؟ نه فقط همان، من از آن سیر نشده ام.
ملوگرانو عطری از خانوادهی عطر مرکبات است که مانند یک کامیون با شما برخورد میکند! خیلی پودری و در آن واحد خیلی صابونی است. اولین پیس این عطر واقعا شیرین است. اما نوع مرکبی است از شیرینی، جایی که اگر مشتاقانه بو کنید تا حدودی مقدار بسیار تلخی زننده وجود دارد، نوعی تلخی که پوست خشک شدهی پرتقال یا انار ممکن است داشته باشد. در ادامهی حل شدن بو شیرینی آن از تلخیاش بیشتر است، از اول تا جایی که به سختی وجودش حس می شود، حتی اگر به این منظور نبوده باشد، شیرینی یکنواخت و معمولی باقی میماند. اگرچه وجهی تلخ، تند، قوی و حتی محرک است. با گذر زمان تلخی از بین نمیرود و به زمینه نفوذ میکند، جایی که خودش را با عطر سرخس و خزه فراوان نشان میدهد. هر چند بوی ثانویه نه آبدار است نه سبز، اما به نظر میرسد با گرمای ماه جولای بیاثر میشود بو توسط خورشید خشک میشود و سپس بوی شیرینی با بوی زمینه علف وتیور میدهد. عطر حاصل بوی تلخ ندارد، اما شبهای از تلخی دارد و احتمالا به همین دلیل خیلی هیپنوتیزم کننده است. شما بویش را حس نمیکنید اما حس میکنید پشت سر شما وجود دارد. شدیدا مشتاق کننده و حواس پرت کن.
از میان تمام چیزهای عجیبی که الیس در سفرش از میان آیینهی دستی دید، یک چیز بود که او همیشه به وضوح به خاطر داشت. سالها بعد او میتوانست تمام صحنه را بهیادآورد گویی دیروز اتفاق افتاده است- چشمهای آبی کمرنگ و لبخند مهربان شوالیه – خورشید در حال غروب از میان موهایش سوسو میکند و در زره او میدرخشد، درخشش نوری که کاملا آلیس را خیره کرده است- اسب با افساری که بدون فشار به گردنش آویزان است به آرامی حرکت میکند، علفها را با پایش کوتاه میکند – و سایههای سیاه جنگل در پشت سر. تمام اینها را آلیس مانند تصویری برداشته است، همانگونه که دستش روی چشمهایش سایبان میسازد، او به درختی تکیه میکند، زوج غریبه را تماشا میکند و در یک رویای نیمه به غم آهنگ گوش میدهد.
در ادامه، لحظه ای که شوک اولیه از بوی اولیه از بین رفت، گلها بیرون میآیند تا بازی کنند. اینجا من باید بیمهابا اشاره کنم که ملوگرانو یکی از آن رایحههایی است که مطلوب است به تک تک بوهای تشکیل دهنده موشکافی شود، اگر که هنوز میل به این کار ندارید، این عطر خیلی یک پارچه است.
مانند تمام عطرهای قدیمی مورد علاقهام. هرچند، این عطر مانند دسته گلی ظریف انتخاب شده و جهان پسند از گروه بویایی شیپق نیست. اما یک نمونهی تقریبا مسخره و عجیب و غریب است به علت شجاعتی متفاوت در مقدار زیاد آلدهید صابونی مصرف شده و مقدار عظیم خاصیت پودری زنبق. این به قدری عجیب به نظر میآید که گویا از زمانی در گذشته آمده است، زمانی که استاندارد های زیبایی با حال حاضر متفاوت بود. عجیب نیست که معمولا این عطر قرون وسطایی نامیده میشود و این عصر از تاریخ شبیه نسخه هالیوودی قرون وسطی نیست، جایی که ونسا ردگریو افسانهای، معیار زیبایی دهه هفتاد میلادی، در جشن بالماسکهی پادشاه آرتور جا ماندهاست، اما چیزی واقعیتر و کمی خیرهکننده تر برای چشمهای مدرن است.
بیاید برگردیم روی گلها، تعداد اندکی از آنها اینجا هستند، و آنها نرم، غنچه و جنوبی هستند. آنها حسی شبیه به گل یلانگ-یلانگ، ماگنولیا و بنفشه و نه به مقدار کم یاسمین یا غنچه پرتقال میدهد. خدا را شکر. تمام آنها با مقدار عظیمی و تقریبا با استاندارهای قنادی زنبق زرد احاطه شدهاند… (نه تنها پوشیده نشده بلکه به طور ذاتی مجهز) اگرچه این بیشتر به یادآور رایحه لوازم آرایشی دوران قدیمی ادواردیان با عطرهای تندشان است.
عکس: سنت ماریا نولا
یک لحظهی عجیب و بدون جنسیت در اینجا داریم: پودرهای آرایشی زنانه و صابونهای سلمانی مردانه، هر دو گرد، در قوطی های نقره ای چکش خورده و با کیفیت بالا در عطر، حتی یک اینچ به سمت یکدیگر حرکت نمیکنند، درحالی که بین آنها جنگی وجود ندارد. هر کدام از آنها جای مخصوص خود را در این دنیا دارند. پس نیاز ندارند جای چیز دیگری را بگیرند.
عطر میانهی عالیای دارد. همچنان که آرامتر میشود به طور مشخص تلخ و شیرین باقی میماند و این مه آلود، غمگین، تلخ و شیرین مبهمی که این روزها خیلی همهگیر شده است، نیست بلکه یک بوی شفاف، به طور مختصری محبوس و عجیب برای ادراک امروزی است. در سبک تصنیف مکالمهای قبل از رنسانس است. درباب رنج عشق نیست بلکه در باب انتقام است.
رفته رفته ترکیب با کریستال های مرمکی روشن نیمه شفاف و شیرین چسبناکتر می شود، همچنان که زنندگی و تندی لایه های پایینتر شپیق کلاسیک حفظ می کند. ملوگرانو عطریست که در مقابل مطابقت با جماعت، کهنه پرست است. همچنان که از سوی دیگر سبک خاص خود را دارد به طور ممتازی یکهتاز است. این یک تناقض است، اما یک تناقض زیبا. در ابتدا من نتوانستم درک کنم این عطر در کیف دستی وسپرلیند چه میکند.(عمیقترین و حزنانگیز ترین فرد از تمام دختران معمولی و سنتی مجموع فیلمهای جیمز باند) برای انتخاب کردن یک عطر برای نقش اصلی فیلمها و نمایشها، کارگردان معمولا این اصول را دنبال میکنند:
- یک بار دیگر کاراکتر را جلوه دادن و تصویر حال را شادابتر نشان دادن؛ با استفاده از همان رنگ ها که در تصویر استفاده شده است. (عطرVoleur de Roses از Par fameur می تواند یک نمونه عالی باشد.)
- برای متعادل کردن، یا خلق کردن یک تناقض، تلاش از یک کاراکتر آسیبدیده برای متعادل ساختن خود با استفاده از یک عمل جزئی که دقیقا مقابل است (عطر Eau d’Azur I’Occitane شاید؟ چرا که نه، اما این گونه، یک چیز ممکن است کم باشد و تصویر را به جای قوی کردن، ضعیف کند.)
- یا برای اشارهکردن به یک راز خاص قدیمی، که به گذشتهی یک خانواده، یک کشور یا یک شخص بر میگردد. این گونه، روی فطرت حماسی درون اتفاق تاکید میکند. و اینجا ملوگرانوی اجدادی که به آسانی به عنوان شیرینی ناپدیدار دیده میشود که شما در دوگانگی تلخ درونی نمیگیرید و به بهترین حالت عمل میکند. برای اوا گرین، تنها بازیگر زن نسل خودش با یک استعداد خاص برای نمایش سوگ مسلما انتخاب مناسبی است.
کسی نباید به دنبال عطر انار در این ملوگرانو خاص بگردد. و یا حداقل نه نوع عطر پاییروس چرم سافیانو و شراب که در عطر Pomegrante Nair حس میشود. اگر واقعا میخواهید آن را بیابید، به یک مربای انار که با دستور پخت قدیمی مادر بزرگ تهیه شده است فکر کنید، در این مورد میتوانیم بگوییم همراه گیلاس شیرین و آویشن.
عطر peau d’Espagre برای زمان زیاد و به طور سزاواری ستایش شده است. برای مثال، مقالهی شگفت انگیز میگوئل ماتوس. من عطر چرم را دوست ندارم وآنها را نمیپوشم، اما این عطر غیرقابل مقاومت است. به معنای واقعی کلمه بوی تاریخ و رابطهی جنسی میدهد. همین عطر قدر قوی و هنوز غیر تند شهد گل ها _حیوانات – بله! همین کلمه کافی است_ عمیق، با ابهت و پر از اعتماد به نفس که فقط میتوانم آن را با Sege latens’ Daim Blond مقایسه کنم، هرچند که اصلا مشابه نیستند. وقتی یک الهه ولزی، Arianrhod که دختری را از گل خلق کرد، زندگی را در او دمید، و نام او را Blodeuwedd گذاشت، نفر دوم به سختی بوی شیرین نخود فرنگی یا فریزیا میداد و در زمانهای متفاوتی با حال بوده است که آیین پاکی بدون فرزند آوری پس از پروتستان هنوز ساخته نشده بود. در هر دو عطر یک نفر میتواند بوی کاراکتر حیوانی یک بدن قوی که یک زندگی شاد و جوانانه را زندگی میکند را حس کند، در حالی که Dian Blond بیشتر سلتی یا حتی پری گونه در بین این دو مورد است. در هر حال Peau d’Espagre ثروتمند، تاریخی و مسلما متعلق به دنیا انسان هاست. هیئت مدیرهای که من در ذهن دارم یک بارگاه از خاندان مدیچی، با خطوط افراطی روی جلد و کتابهای با جواهرات مزین شده، کمربند، دستکش و کیف دستی برای همهی آنهایی که خوش پوش و دنبال کننده ی لوازم لوکس در آن دوران بودند است.
Peau d’Espagne واقعا بویی شبیه چرم خشن اما نرم می دهد – نوعی که برای اجسام کوچک و کتاب ها استفاده می شود نه کفش ها – در اینجا قیر زدنی در کار نیست، اما چرم عطر بیشتری با ترنج و با عطر زالزالک و چوب صندل کیفیت داده شده گرفته است، این کتاب خانهها چیزهایی که به زندگی طبقه بالا و ظریف جامعه تعلق دارد و فعالیتهای هر روزهی سربازها یا شکارچیان نیست بیرون میکشد. چرم یا در عطر خوابانده شده یا روغن عطرآگین خورده است. که ابرهای کوچکی از بوی میخک قرنفلی و شمعدانی یا به سادگی بوی چوب نراد اصیل به گونهای که بوی هیچ گیاه دیگری را نمیدهد تراوش میکند. بعد برای رنگ چرم، عدهای حس میکنند چای سیاه درشت برگ با حسی قوی، یاسمین کثیف که به سختی می توان به عنوان یک گل مستقل در نظر گرفته شود، به طور مستقل در ترکیب در نظر گرفته شود. به علاوهی مقدار اندکی از تلخ و شیرینی بادام و مقدار شگفت انگیزی لکهی علف وتیور. این یک عطر چرم شیرین است، با کیفیت و از خود بیخود کننده (مست کننده نیست اما شما را مشتاق میکند دوباره و دوباره بو کنید.) به یادگار از گذشته، شیرین در هوای گرم و همانگونه که شک داشتم مقداری غمگین و حتی زیباتر در هوای خنک. باید این را در آینده چک کنم.
بعضی از همکاران بنفشه را به عنوان بهترین در نوع خودش ستایش میکنند. خب بله، خوب است. هنگامی که شما این زن قوی و خودساخته را میبینید. او دستهای شیریناش را مشت میکند و دام صحیح را برای شما پهن میکند. نکته اینجاست که این بنفشه خیلی شیرین است، نه به ذات بلکه بسیار غلیظ است، پس با افزایش بنفشگی، شیرینی قوی میشود که نتیجه اش چیز بیارزشی است. یک شب من داشتم اتوبوس میگرفتم که از آکسفورد به لندن بروم و یک قوطی آب پرتقال باز کردم و جرعهی بزرگی نوشیدم. سپس همانگونه که تری پرچت میگفت، تاریکی توسط زوزه بد شگون و رخنه کننده ی یک گیلان شاه یا یک سگ آبی نفوذ کرده بود. به اشتباه من یک قوطی آب پرتقال غلیظ شده خریدم که میباید با آب رقیق میشد و بعد مصرف میشد. این به طور کلی اولین حسی است که وقتی بنفشه را میبینید برایتان پیش میآید: یک گل که رنگش را فقط کور کننده توصیف میکنند، شکری که به شکل شیره و گیاهان پر بو و قند به نظر میآید و خوش بختانه، زن خشمناک سپس به خود مسلط میشود، همچنان که هنوز احساسی و حتی فارغ از خود است، و همچنان که بزرگ میشود، آرام می شود، اثرش را به رنگ کمتر کم میکند، بنفش مخملی تیره و رنگ چوبی و خزهای اضافه میکند، درحالی که سبزی برگ ها محکمتر میشود، در کرک نرم و نقره ای پوشیده میشود.
ممکن است مایه بدبختی باشد، اما ابتدا، هوای شهوانی شکر احساس این عطر را برای من لو میدهد. خاطراتم را به یادم میآورد و باعث میشود عطر را به عنوان بینهایت شیرین حس کنم، حتی وقتی که طبق اصول فنی عطر باید باعث آن باشد. این میتواند همچنان مورد اصلی باشد زیرا بنفشه با چیز دیگری قطع شده است. این عطر خیلی کم حرف است و تقریبا عطر Saliflore است.
اگر شما تصمی بگیرید از بی رغبتی شیرینی آبنباتی چشم پوشی کنید، عطر گل ها بسیار زیبا میشود. این غمگین، در خود فرورفته و به شدت فروتنانه است، اگرچه در درون، عمیق غرق شده است در مصیبتهای رمانتیک با یک تلاش بیجان در طغیان Byronesque .مانند یک زن مرموز در لباسهای سنتی با دامن پف دار گرد، صورت پوشیده شده با نقاب مات است. کسی که بیصدا در کلیسا و کلیسای جامع پرسه میزند، برای چیزی دعا میکند، از رفتاری توبه میکند، گاهی به سختی گریه میکند؛ در حالی که در شب رویا خون میبیند، رویای از گور برخاستن در آخرت، رویای شهوت های گناهکارانه و رویای عاشق فنا ناپذیرش (چه کسی اهمیت میدهد که او خیالی است؟) بنفشهی قبلا جوان آثار اونوره دوبالزاک، نه ببخشید، کاج گونه های گیاه Opopanx و وانیل سیاه را جمع آوری کرده است، بعد از آن که وجهی چوبی اش را قدرت بخشید (سدر) و سرانجام به آرامش درونی میرسد. در این مرحله بسیار راحت و بالغ میشود نه زیاد بلند و عاقل. این تقریبا جسمانی است، بدون ظاهری شیری و مشک گونه در حالی که هنوز یک زمینهی ظریف اما قوی از کرهی دستساز حومهی شهر دارد.
من در زمینه بنفشه ها خبره نیستم. من فقط می توانم عطر Violetta با همنامش از برند Penhaligon یا با عطر ملکه من از برند Alexsander Mc Queen مقایسه کنم. ثانیا این دو خصوصیات دیگری دارند: لبه دار، سبز، مانند کوکا کولا در ابتدا و فرمالدهید/ خوفناک در ادامه. هنوز هردوی آنها کمتر بنفش و نه خیلی مشابه عطر Solifer وقتی به تصویر میرسیم اند. بنفشه واقعا گل ویکتوریایی برای من است. من همیشه عدم صمیمیت و طغیان درونی اش از میان ظاهر خونسرد و نجیبش را حس میکنم. که اگر برای این نبود من احتمالا از عطر Violetta بیشتر لذت میبردم.
Angeli di Firenze، عطری به اسم این شهر نام گذاری شده است، بخشی از میراث این برند نیست. عطر سال ۲۰۰۶ معرفی شد برای یادآوری چهارمین سالگرد بزرگترین سیب رودخانه ی آرنو در ۵۰۰ سال گذشته بود. آن سیل بسیاری از آثار تاریخی هنری و تعدادی انسان را از بین برد. عمق آن به سه متر یا بیشتر رسید. فلورانس شدیدا آسیب دیده بود و همچنان که زنده ماند به نوعی از نو متولد شد.
رود آرنوویل معروف پونته وکیو
این عطر به قدری سبک است که به ظرافت بوسهی یک فرشته است. سبک وزنی بالای مرکبات به بطری کوچک و باز عطر زیبایی میدهد، یک دسته گل کاملا متعادل سپس تقریبا بدون واسطه جایش را به یک انبوه یاس، بنفشه، گاردنیا و نگونسار میدهد. اما یک بار که پوست را لمس کند، بلافاصله روی سطح مینشیند، تبدیل میشود به هلوی شیرین شده که به ملایمت با وانیل شکری و آرد گلبرگ برای جذابیت بیشتر تزئین شده است. رفته رفته به یک صندل کرمی پایه تغییر پیدا میکند، اوه… منظورم چوب صندل است. این عطر بسیار خوش بو است هرچند که کمی تنگ نظر است. معمولا روش همسانی توسط Penhaligon استفاده می شود: توضیح آرایش آنها معمولا شبیه نه تنها یک هرم بلکه یک کاخ مجلل که شامل تمام باغچهها و قلعه هاست میباشد. هرچند رایحهی بریتانیایی اینچنین بیشتر مورد اعتماد و پیچیده است و ابر عطرهای آنها غلیظ تر است و بیشتر در هوا میماند و زمان دارد بیشتر از یک داستان بگوید، تعدادی داستان تا وقتی ناپدید شود. ایتالیاییها روی کم رنگی، کیفیت اتری و مخفی بودن حقیقت عطرها شرط میبندند. Alas، نوعی عطر فهمیدنی نیست که در آن شما بتوانید محتویات قوی و مخفی در پشت که گوینده احساس نمیکند برای اشتراک گذاری آنها با عموم آماده است را حدس بزنید. من نگرانم که عطر Angeli چیزی برای گفتن نداشته باشد – حداقل برای من، اگرچه که در آغاز بسیار امیدبخش بود در مقایسه با دیگر عطرها که من در بازدید انتخاب کردم این شخصیت های فرشته گونه ضعیفند.
در هر حال من یک رنگ پریدگی همسان ابر گل دار با هلو درمیان دسته گل گل فروشی De la reire را رویارو کردم. این به شکل غیر ممکنی با مزه است که من هنوز به سختی نیاز پیدا کرده ام به عطرها بعد از بار اول که امتحانشان کردم برگردم. بینی من به یاد میآورد اما عاجز است احساسات، فانتزی ها و خاطرات را بیرون بکشد. آنچه که این چهار اثر مدیریت کردند تا کسب کنند، هدف من از دیدن دیگر شماره های عضو خانواده های آنهاست. امیدوارم به زودی توانایی معرفی کردن آنها را به شما پیدا کنم.
مترجم: زهرا حکیم